-
داستان ماشین اسپرت
شنبه 15 مردادماه سال 1390 13:22
مرد جوانی ، از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان ، از پدرش خواسته بود که برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد . بالاخره...
-
جملاتی برای پیشرفت درزندگی
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 18:17
در زیر چند عبارت فوقالعاده درمورد رشد و پیشرفت فردی برایتان آوردهام. اگر از یکی از این جملات خوشتان آمد آن را به ذهنتان بسپارید یا جایی بنویسید که همیشه جلوی چشمتان باشد تا کمکی باشد برای هدایت شما به سمت موفقیت. "اگر ذهن شاد باشد، نه تنها بدن بلکه کل جهان شاد خواهد بود. بنابراین باید بفهمید که چطور باید خود...
-
درس مهم زندگی
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 18:10
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن! در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو...
-
ماه رمضان
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 11:48
امروز دوشنبه 10 مرداد 1390 مطابق با اولین روز از ماه رمضان 1432 (طبق تقویم رسمی کشور) است. در توصیف این ماه عزیز آمده است که، ماه رمضان نهمین ماه از ماه های قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از نظر اصطلاحی از ریشه (رمض) و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است. میگویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه...
-
حاصل عمر گابریل گارسیامارکز
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 11:41
در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم. در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود. در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته ، محروم می کند. در 30 سالگی پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و...
-
آموخته هایی پرباربرای زندگی
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 11:34
آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه ، دارو خرید ولی سلامتی نه ، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی...
-
تفاوتهای زن ودوست دختر
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 11:29
زن مثل تلویزیونه دوست دختر مثل موبایل تو خونه تلویزیون تماشا میکنی وقتی میری بیرون موبایلتو میبری وقتی پول نداشته باشی تلویزیون خونه ات رو میفروشی وقتی پول بدست میاری گوشی موبایل رو عوض میکنی بعضی وقتها از تلویزیون لذت میبری اما بیشتر اوقات با موبایل بازی میکنی تلویزیون برای تمام عمرت مجانیه اما اگه قبض موبایل رو...
-
امام زادگان دروغین
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 19:57
امام زادگان دروغین چند ماه قبل/ پیش از گنبد و بارگاه! ماجرا از آن جا شروع می شود که شرکت گاز این شهرستان در حفاری های خود برای عملیات گازرسانی در یک خیابان به مقبره ای قدیمی با تخته سنگ های بزرگ برمی خورد و همین شروع قصه ها، رؤیاپردازی ها و خواب های دیده و ندیده برخی اهالی ساده لوح و البته افراد سودجوی منطقه می شود....
-
حرص نخورید
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 10:35
حرص نخورید. ناراحتی را نبلعید. همانطور که از خوردن غذای مانده و فاسد پرهیز می کنید از جذب کردن و بلعیدن حرف های مفت و مزخرف پرهیز کنید. نگذارید حرف هایی که به نظر خودتان صحیح نمی آید و چرند است، ذهن تان را خراب کند و باعث شود که دچار تهوع فکری شوید. اگر دلخورید بیان کنید. اگر می ترسید ترس تان را به زبان بیاورید.اگر...
-
باباجان فقط ۵ دقیقه باشه؟
شنبه 1 مردادماه سال 1390 12:02
بابا جان فقط پنج دقیقه ، باشه ؟ در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد...
-
مولانا
شنبه 1 مردادماه سال 1390 11:18
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن گردشـــی در کوچــه باغ راز کن هر که عشقش در تماشا نقش بست عینک بد بینی خود را شکسـت علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت عشق اسطرلاب اسرار خداست من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها می تپــد دل در شمیــــم...
-
گفتگو
جمعه 31 تیرماه سال 1390 00:41
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت: دارم میمیرم گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد ! گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت:...
-
آرزوهایی برای من وتو
جمعه 31 تیرماه سال 1390 00:30
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی...
-
یکی بهم بگه آرامش کجاست؟
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 20:02
یکی بهم بگه آرامش کجاست؟
-
خدایا٬تورامی خوانیم
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 19:59
وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود وقتی نمیتوانیم اشکهایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغضهایمان پشت سر هم میشکند وقتی احساس میکنیم.. بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان؛ وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد وقتی طاقتمان تمام میشود و تحملمان هیچ ... آن وقت...
-
زندگی یک سفر است
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 15:04
حرمت اعتبار خود را هرگز در میدان مقایسه ی خویش با دیگران مشکن که ما هر یک یگانه ایم موجودی بی نظیر و بی تشابه و آرمانهای خویش را به مقیاس معیارهای دیگران بنیاد مکن تنها تو می دانی که "بهترین" در زندگانیت چگونه معنا می شود از کنار آنچه با قلب تو نزدیک است آسان مگذر بر آنها چنگ درانداز، آنچنان که در زندگی خویش...
-
pa na pa!
سهشنبه 28 تیرماه سال 1390 13:58
صدای خرپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت میکنه ؟میگم پـَـ نه پـَـ جنس صداتو دوست دارم میخواستم بت بگم سعی کنی تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی! تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر!! میگم پـَـ نه پـَـ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست!!· از تاکسی پیدا شدم به راننده...
-
چراسوال بیهوده؟!(طنز)
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 14:38
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید، میگه پیاده میشی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم! رفتم دم مغازه به یارو میگم قرص پشه داری؟ میگه واسه کشتنش میخوای؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا سردردش میخوام!!! رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم، یارو میپرسه نذریه؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ...
-
برترین اعترافات احمقانه مردم
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 13:20
اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!! تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!! اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟ دیدم بچهه...
-
هیچوقت موبایلتونو جا نذارین!
جمعه 24 تیرماه سال 1390 21:16
توی اتاق رختکن کلوپ گلف ، وقتی همهء آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمهء اسپیکر موبایل رو فشار میده و شروع می کنه به صحبت. بقیهء آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه میشن… مرد: الو؟ صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟ مرد: آره....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 تیرماه سال 1390 13:16
سلام نظر یادتون نره
-
عشق وتاریخ مصرف؟!
جمعه 24 تیرماه سال 1390 09:29
عشــق و تــاریخ مصــرف ؟! این داستان تکان دهنده واقعی است امروز روز دادگاه بود و منصور داشت از همسرش جدا می شد ... منصور با خودش زمزمه کرد ... چه دنیای عجیبی است این دنیای ما ! یک روز بخاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمی شناختم و امروز به خاطر طلاقش خوشحالم. ژاله و منصور 8 سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند. آنها...
-
اجازه بده رئیست اول صحبت کنه!
جمعه 24 تیرماه سال 1390 09:07
یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک...
-
فرصتهای بزرگ زندگی
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 09:11
یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش… راهبه سوار میشه و راه میفتن… چند دقیقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه… راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار… کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه… چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل...
-
انتخاب باتوست!
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 23:09
زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبرد شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنیمت بشمار شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد کسی را که امیدوار است هیچگاه نا امید نکن ، شاید امید تنها دارائی او باشد اگر صخره و سنگ در...
-
خود آگاهی
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 22:32
خودآگاهی.... خودآگاهی همان چیزی است که کیمیاگران از دیرباز در جست و جوی آن بوده اند: همان اکسیر، همان جوهر و همان فرمول سحرآمیزی است که می تواند به تو کمک کند جاودان شوی. در حقیقت، همه ما جاودان هستیم اما در بدنی فناپذیر زندگی می کنیم و چنان به بدن نزدیکیم که از آن هویت می گیریم. هیچ فاصله ای بین ما و بدن نیست تا آن...
-
ماه من!
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 23:24
ماه من ، غصه چرا ؟!ا آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !ا یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت !ا بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ، تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !ا...
-
عکس
شنبه 11 تیرماه سال 1390 11:19
-
داستان اتفاقات قابل اجتناب
شنبه 11 تیرماه سال 1390 10:45
بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد… همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد… زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه… همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود… تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین!… بعد از چند لحظه تفکر ،...
-
پیغام گیر تلفن پدربزرگ هاومادربزرگ ها!
شنبه 11 تیرماه سال 1390 10:40
ما اکنون در دسترس نیستیم؛ لطفا" بعد از شنیدن صدای بوق پیغام بگذارید: اگر شما یکی از بچه های ما هستید؛ شماره 1 را فشار دهید. اگر می خواهید بچه تان را نگه داریم؛ شماره 2 را فشار دهید. اگر می خواهید ماشین را قرض بگیرید؛ شماره 3 را فشار دهید. اگر می خواهید لباسهایتان را تعمیر کنیم؛ شماره 4 را فشار دهید. اگر می خواهید...